دخترم رقیه جان

ساخت وبلاگ
مدتی زندگیم ب هم ریخته ازبس بهم فشار امده دوست دارم همش بخابم البته من همیشه خاب رو دوست داشتم  دیروز تصادف کردم موتوری زد و فرار کرد۱۱۰امد وامبولانس خلاصه بردنم بیمارستان۰۰۰۰۰ دیروز نشد پست تبریک بزارم برا تولدزلیخا زلیخا خاهر کوچیکه است وخیلیم عزیز پیش همه مودب مهمان نواز دست دلباز و خیلیم عاقل  زلیخا تنها کسیه ک من رو درک میکنه و دردام رو نگفته میفهمه تولدت مبارک زیباترین زلیخای جهان راستی دست و پا و گردنم بخاطر تصادف دیروز تا الان درد دارن بخصوص دستم نمیدونم پست تولد یا تصادف گزاشتم ب هر حال میرم بخابم دخترم رقیه جان...
ما را در سایت دخترم رقیه جان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amirh82to بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:17

این داستان رو هنوز ننوشتم فقط خاستم بگم ک من ژوزفین رو خیلی دوست دارم خیلی خیلی

از اولین باری ک دیدمش مهرش ب دلم نشست

حقیقتش هنوز ندیده بودمش ک شیفته اش شدم

امروز برای من اجیل شب یلد ا فرستادو خرمالو 

چون میدونه خیلی خرمالو دوست دارم 

همه ژوزفین زو حاج خانم صدا میکنن جز من 

من همیشه و همش ژوزفین صداش میکنم 

ژوزفین ۸۰سالشه خیلی مهربونه اروم حرف میزنه و تو دلبرو

خیلی دوست دارم بهش بگم دوستت دارم ژوزفین من

دخترم رقیه جان...
ما را در سایت دخترم رقیه جان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amirh82to بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:17